میدونم....

 

میدونم یکی از از آن روزهای مبهم دور...
وقتی جلوی تلویزیون روی کاناپه لم داده ای..
و احتمالا بچه هات از سر و کولت بالا می روند...
درست همان لحظه که قرار است احساس خوشبختی کنی،
ناگهان .....
"یادو خاطره ی من به سینه ات چنگ می زند.."

 



نظرات شما عزیزان:

شیرین
ساعت19:10---6 آبان 1391
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند .

فرشته، پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته .

شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعر هایش بوی آسمان گرفت...

وفرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت...

خدا گفت : دیگر تمام شد .

دیگر زندگی برای هر دوتاشون دشوار می شود .

زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است

و فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان.....


پاسخ: mc abji shirin


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, | 11 بعد از ظهر | نویسنده : EhsAn |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وشوو