آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود
لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود
نقش عشق و آرزو از چهره دل شسته بود
نقش شیدایی در آن آیینه سیما نبود
گوهر اشکی که من می خواستم پیدا نبود
بر لب لرزان من، فریاد دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من تنها نبود
یار من با دیگری بنشسته بود، ای دریغ
جای من را دیگری پر کرده بود
...!!!!!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: