رفتی و من به پشت سرت آب می شوم
دلتنگ بوسه های تو بی خواب می شوم
من یکسره قدم به قدم شعله می کشم
اینجا به قدر فاصله بی تاب می شوم
منگم در انتظار تو هی زجر می کشم
حالا به عمق فاجعه پرتاب می شوم
بیمارم و زخم خورده ی توفان نفرتم
مانند اشک خنجر سهراب می شوم
شبها که حس و حال دلم تیره می شود
محتاج خواب دیدن مهتاب می شوم
بی شک اسیر وسوسه هایت شدم ولی
فهمیده ام بدون تو مرداب می شوم
برگرد پیش من غزل نیمه کاره ام
بی تو بدون قافیه ناباب می شوم
کاری به کار این دل تنگم نداشتی . . . !
حالا ببین بدون تو سیلاب می شوم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: